عاقبت می شکند این قفس آرام آرام
می برد از تن عشقم _ نفس آرام آرام
در دلم زنده شد این وسوسه با رفتن تو
اشتیاقی به فرار از قفس آرام آرام
دیگر از عشق سخن با تو نباید گفتن
رفته از خاطرمان آن هوس آرام آرام
غم ِ این دل، من و هر شب تا صبح
می شود با تو نفس در نفس آرام آرام
لرزه بر قامتم افتاد از آن درد وسیع
چون زمین لرزه شوم طبس آرام آرام
رو به من هیچ کسی پنجره ای را نگشود
و نفهمید مرا هیچکس _ آرام آرام
آه ! ای مرگ بیا با قلم و دفتر خویش
به حساب دل من هم برس آرام آرام
ر. الف (رهگذر )
دیگر اشعار : ر. الف (رهگذر )
نویسنده : علیرضا بابایی